عشق ایرانی

عشق ایرانی

عشق ایرانی

عشق ایرانی

انتظار

هر چه کردم که شوم با تو هم آغوش نشد
یا کنم غصه عشق تو فراموش نشد
باده تلخ مگر عقده گشاید ور نه
کام دل حاصل من ز آن دو لب نوش نشد
گریه کردی که چو پروانه مرا سوخته‌ای
شمع من عاقبت این گریه گنه پوش نشد
گفتم ار مشت شوی کام دلی گیرم لیک
گشتم از چشم سیه مست تو مدهوش نشد
شبی از بیخودی آغوش گشودی بر ما
قسمت ما دگر آن لذت آغوش نشد
رشک آن بوسه که زد بر لب جانانه رقیب
آتشی در دلم افروخت که خاموش نشد
دامن افشان بدو صد نار زما دوش گذشت
بخدا غصه ی عمری چو غم دوش نشد.
*****************
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد.
***************

انتظار
در کوچه های سرد
در خیابانهای خالی از من و ما
کنار درختی خشکیده و تنها
دستانی انتظار را تجربه می کنند
انتظاری غریب
ومملو از بیهودگی ممتد
به درازای شبهای یک دلداده
به پهنای محبتهای سوخته
آری انتظار یعنی عذاب خواسته
تقدیم به او که هرگز نشناختمش