عشق ایرانی

عشق ایرانی

عشق ایرانی

عشق ایرانی

منو درک کن

گفتم که دوستت دارم ، گفتی که باور نداری

گفتم این کلمه را از حفظ نمی گویم از ته دلم می گویم ،

گفتی دلم را نیز باور نداری!سکوت تلخی کردم و از ته دلم آه کشیدم.

مدتی سکوت با چشمانی خیس……

گونه ام خیس شد و قلبم شکسته !

گفتی که تو قلبم را شکستی ، گفتم که قلبت شکسته نشد ،

بلکه احساست درهم شکست،گفتی سکوت کن میخواهم گریه کنم ،

من نیز سکوت کردم و با گریه تو نا آرام شدم و اشک ریختم!

گفتی بی خیالی از اشکهایم ،چیزی نگفتم ، و باز سکوت و یک آه تلخ!

گفتی کاش که عاشق نمی شدم گفتم عاشقی همه این دردها را دارد .

گفتی خسته شدی از همه کس ، گفتم که صبور باش عزیزم من با تو می مانم.

گفتی خیلی تنهایی ، گفتم کسی که عاشق است

تنهایی را نمی شناسد و باز گفتی تنهایی ،

گفتم کسی که عاشق است قلب یارش باید همان تنهایی او باشد!

گفتی که این حرفایت تکراری است ، گفتم به جز تکرارش راهی نیست!

گفتی که آغوشم را میخواهی ، گفتم که منتظر بمان عزیزم!

گفتی که شانه هایم را میخواهی ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم!

گفتی که تو از حرفهایم پریشانی ، گفتم حرفی نیست

و حرفهایت شکنجه ای بیش نیست!

گفتی که لبخندی بزن ، گفتم که حس لبخند نیست

گفتم با اینکه این کلمه تکراری است و

با اینکه باور نداری باز میگویم که دوستت دارم چیزی نگفتی و سکوت کردی !

گفتم که دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم

و اشک از چشمانم سرازیر شد!

و باز چیزی نگفتی و به جای سکوت اینبار

تو نیز مانند من اشک ریختی و با بغض و

با صدای آهسته گفتی که من نیز تو را دوست می دارم عزیزم،

لبخند تلخی بر لبانم نشست و باز چشمان خیسم خیستر شد

عشق سر در گم

واسه لمس کردن دستای گرمت بی قراری می کنم برای اینکه طاقت دیدن نگاتو داشته باشم روزی صد بار نگاهتو تجسم می کنم واسه جبران روزایی که بدون تو تنها بودم لحظه شماری می کنم تا بغلت کنمو بگم عزیزم دوست دارم عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست. عشق آن است که یکی چتر شود و دیگری هرگز نفهمد که چرا خیس نشد بی تو تو این شبای بد گریم دیگه در نمیاد حرف غم انگیز دلم جز تو کسی رو نمیخواد از چی بگم تا دل من لحظه ای آروم بگیره دیو سیاه غصه هام توی کدوم شب میمیره از چی بگم وقتی دلم از دل تو دور می مونه وقتی که قلب پاک توهیچی ازم نمیدونه میخونم بخدا میخونم از چشمای معصوم تو حرفای تو رو میدونم بخدا میدونم اون که جدا کرده روحمو قلب تورو بی تو تو این شبای بد گریم دیگه در نمیاد حرف غم انگیز دلم جز تو کسی رو نمیخواد از چی بگم تا دل من در اتاقی که به اندازه یه تنهایست دل من که به اندازه یک عشق است و به بهانه سادگی خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای ها تو خیابون های اون دیوونه حروم شد سهم من چیست؟ سهم من حزن آلودی در باغ خا طره هاست و در اندوه صدای جان دادن دست هایت را دوست می دارم و بدین سان است که کسی می میرد ......و کسی می ماند؟ آمدم این عشق را با خاک یکسانش کنم آمدم این درد را در دل ویرانش کنم آمدم تا بشکنم عهدی که بستم از دل و جان لیک ترسم باز هم جان را بقربانش کنم آمدم تا واپسین ساعات عشق خویش را در غروبی ارغوانی باز مهمانش کنم آمدم تا کس نگوید بی وداع تن داد و رفت شاید از بی مهریش قدری پشیمانش کنم